دهانت را می بویند که مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می بویند
روزگار غریبی ست نازنین
و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی ست نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاه ها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
روزگار غریبی ست نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی ست نازنین
ابلیس پیروزمست سوز عزای ما را
بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

شاملو
10 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/12/24 - 00:29
پیوست عکس:
57528206996668884027.gif
57528206996668884027.gif · 720x493px, 138KB
دیدگاه
hamed-alon

یادش بخیر داریوش که اینو خونده بود ایییییییییییییی داد بی داد چه زود گذشت

1392/12/24 - 00:32
yalda

زیبا گفته {-35-}

1393/01/4 - 08:18